مشرق-- میخواستم این نامه را هم به عزیزم آقای مهندس ضرغامی بنویسم که به لطف خود برای نوشتار پیشینم اعتباری قائل شدند لیکن بهتر دانستم نامه را به میزگردان برنامه «زاویه» آقای دکتر عبدالله صلواتی بنویسم که پایان مناظرات آقای غرویان و نصیری فرمودند: "هر دو آقایان نظریات خود را به روایات استناد میکنند" و از چنین سخنی، افراد عادی نتیجه میگیرند که در این صورت اختلاف از ناحیه تعارض روایات است با اینکه میدانیم محدثان فقیه تذکر دادهاند: تا کسی بر علم تفسیر، روایت، درایه و رجال تسلط کاملی نداشته باشد حق رد یا قبول روایتی را ندارد.
و من به همین مناسبت و پاسخ به جوانی که دو شب پیشتر امام (افقهالفقها) را فیلسوف میشناساند، نخست این سخنان گوهربار را از حضرت امام نقل میکنم: «اگر تمام فلاسفه از صدر تا به امروز را گرد آورید حتی دو نفرشان نیستند که در همه مسایل فلسفی متفق النظر باشند لیکن اگر همه پیامبران از آدم تا خاتم جمع شوند حتی یک اختلاف نظر هم ندارند» و برای شناساندن بیشتر امام به حضرات، حکایتی را هم از شیخ مرادم فقیه مجتبی قزوینی(نویسنده مجلدات هفتگانه بیان الفرقان و نقدی برناکامی فلسفه بشری) حکایت میکنم:
شیخ سحرگاهی مرا خواستند و فرمودند: مقلد هرکسی که میباشی هماکنون به حاج آقا روح الله رجوع کن و آماده باشید که همه برای بیعت با حضرتش(سال 1341) به قم برویم و چون برگشتیم دگربار درسها را بر همان پایه آغاز کردند؛ عرض کردم آقا شما از یک طرف به من میفرمایید مقلد ایشان باشم و از طرف دیگر پای درسهای شما بنشینم؟! ایشان را خنده سختی گرفت و فرمودند: مگر شما در فلسفه هم تقلید میکنید و سپس فرمودند: من گفتم در احکام شرعیه مقلد ایشان باشید و شهادت میدهم که استنباطات ایشان فقط برپایه کتاب و سنت است و فقهشان همان فقه جعفری است و ذرهای از نظریات خود را در استنباطات احکام شرعیه دخالت نمیدهند و استنباطات شان به گونهای است که برخی اصولیین تندرو، استنباطات حضرتشان را برپایه مذهب اشاعره میپندارند (مانند صدور احکام عبادی بلاد کبیره).
پس از این مقدمه سفارشم به آقای دکتر عبدالله صلواتی، اینکه عزیزم! اگر مناظرات بر پایه تفلسف بشری است حضرتتان باید هر طرفی که مغالطه و بحث را کلامی یا اصولی و یا فقهی کرد و به آیات و روایات استدلال نمود، تذکر دهید که بحث فلسفی است، با تفلسفتان به گفتمان بپردازید.
و در حاشیه با کمال شرمندگی به قم عرض میکنم: مواظب باشید که اینبار اندیشههای مجاهدین خلق به لباس حوزوی و از معتبرترین حوزه شیعه وارد بازار نشود (دو شب پیش جوانکی که عمامهای بزرگ داشت در مناظراتش میگفت در تفسیر آیات و فهم روایات باید از تفلسف خود نیز بهرهمند گردیم!) و دیگر سفارشم اینکه طلاب را ملزم فرمایید تا بر کلام استدلالی شیعه و حدیث مسلط نگشته و با فقه آشنا نگردیدهاند، به فلسفه نپرداخته و تصورات خود را از کلمات بزرگان به عنوان تفلسف آنان عرضه نداشته و نظریات بزرگان را بلغور و همه چیز را مغشوش نسازند.
و از آنجا که میبینم مشکل برخی از آقایان از آنجاست که خوب به معانی لغوی و اصطلاحات قومی عنایتی ندارند، بهتر دانستم به جای دخالت در مناظراتشان به شرح لغات مورد بحثشان پردازم:
1. فلسفه: واژهای یونانی و به معنی دانشجویی و دانشپژوهی است.
2. فیلسوف: آنگاه که فردی بتواند در مسایل تعمق و تفتیش کند و به مبادی و علل اولی بپردازد، فیلسوف نامیده میشود.
3. اما آن که به اعتبار اقوال فلاسفه، اظهار نظر و از هر باغی گلی میچیند نه برپایه تفلسف و تعقل و تدبر و کشفیات خود بلکه بار کتاب را بر دوش میکشد و باعث گمراهی خود و دیگران می گردد.
4. و به دفاع از نصیری، من هم در مجادلات، نفی را موضوعی اعلان کرده و گناه همهی اشتباهات و مغالطات را بر ذمهی کسانی میدانم که فلسفه را به حکمت ترجمه کردهاند. زیرا تفلسف برپایهی تفکر و تأمل و تانق است و عرضهی کشفیات خود، اما حکمت ذهن و اندیشه را مهار می زند. زیرا حکمت را از حکمه گرفتهاند و حکمه به بندی گویند که بر زانوی اشتران گریز پای، بندند تا فرار نکنند و به بیراهه نروند و بر خود و دیگران صدمه نزنند و به همین واژه، حکمت را به استعاره برای دانشهايی به کار گرفتهاند که مهارشان لازم است، پیشتر به پزشکان و ریاضیدانان مسلمان حکیم میگفتند تا آگاه باشند که احکام اسلام برحرفهشان نظر دارد.
با اینکه فیلسوف اگر در تفلسفش قید و بندی داشته باشد فیلسوف نیست و اگر به او بهاء بیشتری بدهیم وی را متکلم مینامیم.
5. حال به تعریف حقیقت شرعیه عقل پردازیم: لغت عقل را نیز از عقال گرفته زیرا که عقل مانع از گریزپایی انسان است، لیکن اسلام عقل را چنین توصیف میفرماید: «العقل ما عبد به الرحمان» و با این تعریف مییابیم اگر مسلمان به پای اندیشه و تفلسف خود عقال نبندد، تفلسفش کار به دستش میدهد! مگر فراعنه به تعریف لغوی عاقل نبودهاند؟! و یا آنان که در سازمان ملل نشستهاند همه دیوانه میباشند؟!
6. علم: لغت میگوید علم در آنجا حاصل میشود که حقیقت شیء برایش معلوم و آشکار شده و آن را ادراک کند و به همین تعریف فلاسفه ـ با همه اختلاف باورهایی که دارند ـ همگان خود را عالم میدانند، چه هریک بر این باور است که حقیقت برایش آشکار گردیده. لیکن شرع مقدس علم را چنین تعریف میکند: «العلم نورٌ». تصور کنید در خانهای تاریک و همه جا سیاه و مجهول، اگر شما کلید برق را بزنید، در لحظه، به برکت وجود نور همه چیز آشکار و حقیقت آن دیده میشود و به همین دلیل هم گونهای از علم را که پروردگار به پیامبرانش میبخشد علم اعطایی نامند: « العلم نورٌ یقـذفه الله فی قـلب من یشاء» اما دیگران باید در علوم ماورائی حقیقت را از این منابع بگیرند و با اتکاء به عصا و پای چوبین کورمالکورمال حرکت نکنند چه اگر تندتر از راهنما حرکت کنند، گمراه گردند و اگر کندتر، نصیب گرگ شوند.
7. و تذکری هم به ناپختهگانی میدهم که به نادانی خود جرح میکنند اندیشه بزرگان منتقد و مخالف فلسفه رایج یونانی ماب چون میرزای اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و کوچکترین شان میرزا جواد آقا تهرانی را که امام از ایشان با چنین تجلیلی نام میبرند: «آقایان این مجلس خبرگان را تحقیر نکنید زیرا در این مجلس افرادی به عظمت میرزا جوادآقا تهرانی حضور دارند».
عزیزان تازه وارد که فکر نکرده سخن میگویید و گز نکرده بریده و چنین بزرگانی را ضد عقل و تعقل میخوانید، دست کم این را بدانید تا کسی اهل تعقل نباشد، نمیتواند بر نظریات دیگران انتقاد کند. حق بود پیش از شروع به تحصیل فلسفه این قَدَر را میدانستید. چه این بزرگان سالها کتب بالای فلسفه را تدریس و نقد کردهاند تا به اینجا رسیدهاند، هرکس هرگونه که میخواهد بیاندیشد و تفلسف ورزد اما اندیشهها یا بافتهها و تخیلات خود را با دین مبین توجیه نکند. به فرض که برپایهی علوم روز اظهار نظر کنید، زیرا علم بشری لحظه به لحظه رو به تغییر و تحول است و شرع مقدس برای همیشه نازل گشته است. دیديد که بر سر بطلمیوس و ارشمیدس و فلاسفهای که به دانش آنها استناد میکردند چه آمد؟! و لا حول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم.
و من به همین مناسبت و پاسخ به جوانی که دو شب پیشتر امام (افقهالفقها) را فیلسوف میشناساند، نخست این سخنان گوهربار را از حضرت امام نقل میکنم: «اگر تمام فلاسفه از صدر تا به امروز را گرد آورید حتی دو نفرشان نیستند که در همه مسایل فلسفی متفق النظر باشند لیکن اگر همه پیامبران از آدم تا خاتم جمع شوند حتی یک اختلاف نظر هم ندارند» و برای شناساندن بیشتر امام به حضرات، حکایتی را هم از شیخ مرادم فقیه مجتبی قزوینی(نویسنده مجلدات هفتگانه بیان الفرقان و نقدی برناکامی فلسفه بشری) حکایت میکنم:
شیخ سحرگاهی مرا خواستند و فرمودند: مقلد هرکسی که میباشی هماکنون به حاج آقا روح الله رجوع کن و آماده باشید که همه برای بیعت با حضرتش(سال 1341) به قم برویم و چون برگشتیم دگربار درسها را بر همان پایه آغاز کردند؛ عرض کردم آقا شما از یک طرف به من میفرمایید مقلد ایشان باشم و از طرف دیگر پای درسهای شما بنشینم؟! ایشان را خنده سختی گرفت و فرمودند: مگر شما در فلسفه هم تقلید میکنید و سپس فرمودند: من گفتم در احکام شرعیه مقلد ایشان باشید و شهادت میدهم که استنباطات ایشان فقط برپایه کتاب و سنت است و فقهشان همان فقه جعفری است و ذرهای از نظریات خود را در استنباطات احکام شرعیه دخالت نمیدهند و استنباطات شان به گونهای است که برخی اصولیین تندرو، استنباطات حضرتشان را برپایه مذهب اشاعره میپندارند (مانند صدور احکام عبادی بلاد کبیره).
پس از این مقدمه سفارشم به آقای دکتر عبدالله صلواتی، اینکه عزیزم! اگر مناظرات بر پایه تفلسف بشری است حضرتتان باید هر طرفی که مغالطه و بحث را کلامی یا اصولی و یا فقهی کرد و به آیات و روایات استدلال نمود، تذکر دهید که بحث فلسفی است، با تفلسفتان به گفتمان بپردازید.
و در حاشیه با کمال شرمندگی به قم عرض میکنم: مواظب باشید که اینبار اندیشههای مجاهدین خلق به لباس حوزوی و از معتبرترین حوزه شیعه وارد بازار نشود (دو شب پیش جوانکی که عمامهای بزرگ داشت در مناظراتش میگفت در تفسیر آیات و فهم روایات باید از تفلسف خود نیز بهرهمند گردیم!) و دیگر سفارشم اینکه طلاب را ملزم فرمایید تا بر کلام استدلالی شیعه و حدیث مسلط نگشته و با فقه آشنا نگردیدهاند، به فلسفه نپرداخته و تصورات خود را از کلمات بزرگان به عنوان تفلسف آنان عرضه نداشته و نظریات بزرگان را بلغور و همه چیز را مغشوش نسازند.
و از آنجا که میبینم مشکل برخی از آقایان از آنجاست که خوب به معانی لغوی و اصطلاحات قومی عنایتی ندارند، بهتر دانستم به جای دخالت در مناظراتشان به شرح لغات مورد بحثشان پردازم:
1. فلسفه: واژهای یونانی و به معنی دانشجویی و دانشپژوهی است.
2. فیلسوف: آنگاه که فردی بتواند در مسایل تعمق و تفتیش کند و به مبادی و علل اولی بپردازد، فیلسوف نامیده میشود.
3. اما آن که به اعتبار اقوال فلاسفه، اظهار نظر و از هر باغی گلی میچیند نه برپایه تفلسف و تعقل و تدبر و کشفیات خود بلکه بار کتاب را بر دوش میکشد و باعث گمراهی خود و دیگران می گردد.
4. و به دفاع از نصیری، من هم در مجادلات، نفی را موضوعی اعلان کرده و گناه همهی اشتباهات و مغالطات را بر ذمهی کسانی میدانم که فلسفه را به حکمت ترجمه کردهاند. زیرا تفلسف برپایهی تفکر و تأمل و تانق است و عرضهی کشفیات خود، اما حکمت ذهن و اندیشه را مهار می زند. زیرا حکمت را از حکمه گرفتهاند و حکمه به بندی گویند که بر زانوی اشتران گریز پای، بندند تا فرار نکنند و به بیراهه نروند و بر خود و دیگران صدمه نزنند و به همین واژه، حکمت را به استعاره برای دانشهايی به کار گرفتهاند که مهارشان لازم است، پیشتر به پزشکان و ریاضیدانان مسلمان حکیم میگفتند تا آگاه باشند که احکام اسلام برحرفهشان نظر دارد.
با اینکه فیلسوف اگر در تفلسفش قید و بندی داشته باشد فیلسوف نیست و اگر به او بهاء بیشتری بدهیم وی را متکلم مینامیم.
5. حال به تعریف حقیقت شرعیه عقل پردازیم: لغت عقل را نیز از عقال گرفته زیرا که عقل مانع از گریزپایی انسان است، لیکن اسلام عقل را چنین توصیف میفرماید: «العقل ما عبد به الرحمان» و با این تعریف مییابیم اگر مسلمان به پای اندیشه و تفلسف خود عقال نبندد، تفلسفش کار به دستش میدهد! مگر فراعنه به تعریف لغوی عاقل نبودهاند؟! و یا آنان که در سازمان ملل نشستهاند همه دیوانه میباشند؟!
6. علم: لغت میگوید علم در آنجا حاصل میشود که حقیقت شیء برایش معلوم و آشکار شده و آن را ادراک کند و به همین تعریف فلاسفه ـ با همه اختلاف باورهایی که دارند ـ همگان خود را عالم میدانند، چه هریک بر این باور است که حقیقت برایش آشکار گردیده. لیکن شرع مقدس علم را چنین تعریف میکند: «العلم نورٌ». تصور کنید در خانهای تاریک و همه جا سیاه و مجهول، اگر شما کلید برق را بزنید، در لحظه، به برکت وجود نور همه چیز آشکار و حقیقت آن دیده میشود و به همین دلیل هم گونهای از علم را که پروردگار به پیامبرانش میبخشد علم اعطایی نامند: « العلم نورٌ یقـذفه الله فی قـلب من یشاء» اما دیگران باید در علوم ماورائی حقیقت را از این منابع بگیرند و با اتکاء به عصا و پای چوبین کورمالکورمال حرکت نکنند چه اگر تندتر از راهنما حرکت کنند، گمراه گردند و اگر کندتر، نصیب گرگ شوند.
7. و تذکری هم به ناپختهگانی میدهم که به نادانی خود جرح میکنند اندیشه بزرگان منتقد و مخالف فلسفه رایج یونانی ماب چون میرزای اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و کوچکترین شان میرزا جواد آقا تهرانی را که امام از ایشان با چنین تجلیلی نام میبرند: «آقایان این مجلس خبرگان را تحقیر نکنید زیرا در این مجلس افرادی به عظمت میرزا جوادآقا تهرانی حضور دارند».
عزیزان تازه وارد که فکر نکرده سخن میگویید و گز نکرده بریده و چنین بزرگانی را ضد عقل و تعقل میخوانید، دست کم این را بدانید تا کسی اهل تعقل نباشد، نمیتواند بر نظریات دیگران انتقاد کند. حق بود پیش از شروع به تحصیل فلسفه این قَدَر را میدانستید. چه این بزرگان سالها کتب بالای فلسفه را تدریس و نقد کردهاند تا به اینجا رسیدهاند، هرکس هرگونه که میخواهد بیاندیشد و تفلسف ورزد اما اندیشهها یا بافتهها و تخیلات خود را با دین مبین توجیه نکند. به فرض که برپایهی علوم روز اظهار نظر کنید، زیرا علم بشری لحظه به لحظه رو به تغییر و تحول است و شرع مقدس برای همیشه نازل گشته است. دیديد که بر سر بطلمیوس و ارشمیدس و فلاسفهای که به دانش آنها استناد میکردند چه آمد؟! و لا حول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم.
*استاد حیدر رحیم پور